نگاهی دیگر: 'ایرانگرایی' به جای 'اسلامگرایی'؟
اصطلاح "مکتب ایرانی اسلام" را نخستین بار اسفندیار رحیم مشایی مطرح کرد
بیش از یک سال از نزاع جناح محمود احمدینژاد و بقیه اصولگرایان بر سر «ایران گرایی» و «اسلام گرایی» میگذرد.
هجوم بیسابقه گروههای اصولگرا، روحانیت و مراجع تقلید به شعارهای محمود احمدینژاد و همفکرانش در این زمینه، هیچ تأثیری نداشته و آنها همچنان این پروژه را دنبال میکنند.
در این میان، آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی- به عنوان فصل الخطاب- یا سکوت کرده و یا به مخالفان آقای احمدینژاد گفته که: «این مسألهای فرعی است و نباید آن را به مسأله اصلی تبدیل کنید و علیه دولت خدمتگزار به کار گیرید.»
این موضع گیری آقای خامنهای میتواند نشان دهنده آن باشد که گویی او هم از این نزاع سودی به دست میآورد که آن را تحمل کرده و ادامه آن را به عنوان مسألهای فرعی تاب آورده است. چرا محمود احمدینژاد و تیمش این بازی را به راه انداختهاند و چه اهدافی را دنبال میکنند؟
یکم- بحران ایدئولوژی مشروعیت بخش: دینداران جناحهای مختلف جمهوری اسلامی از «فرایندی» مهم در جامعه ایران خبر میدهند. میرحسین موسوی آن را «امواج پی در پی دین گریزی» به شمار آورده است. رسول جعفریان، مورخ روحانی مورد تأیید و حمایت آیت الله خامنهای، آن را «موجی از بازگشت از مذهب و دین» و «موجی از گریز از مذهب» قلمداد کرده است.
محمود احمدینژاد و دوستانش - که بعضاً در دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی کار کرده اند- به خوبی از موج دین گریزی اطلاع دارند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که اسلام در ایران دیگر «ایدئولوژی مشروعیت بخش» زمامداری سیاسی به شمار نمیآید. به همین دلیل «مکتب ایرانی» را در برابر اسلام علم کردهاند تا از ناسیونالیسم ایرانی به عنوان مبنایی تازه برای مشروعیت بخشی به نظام سیاسی استفاده کنند.
در زمانهای که حقوق بشر «گفتمان مسلط» جهانی است و حتی نواندیشان دینی ایران از تعارض کتاب و سنت معتبر با حقوق بشر سخن گفته و میگویند، و اعتراف میکنند که پیامبر اسلام در ۱۴۰۰ سال پیش برده داری را لغو نکرد، بلکه فقط آن را تعدیل و اصلاحاتی در آن انجام داد؛ محمود احمدینژاد بر منشور حقوق بشر کوروش انگشت تأکید مینهد، اسفندیار رحیم مشایی لغو برده داری از سوی کوروش در ۲۵۰۰ سال پیش را به رخ میکشد و معاون رئیس جمهوری هم گفته که آقای احمدینژاد «کوروش زمان» است.
برافراشتن پرچم ناسیونالیسم ایرانی به رهبری کوروش، روحانیت را به یاد اوائل دهه ۱۳۵۰ میاندازد. به همین دلیل، مراجع تقلید و دیگر فقیهان به پا خاستهاند تا از «مکتب اسلام» و تشیع در مقابل «مکتب ایران» و «کوروشیسم» دفاع کنند.
آیت الله صافی گلپایگانی برای تحریک احساسات به شعر متوسل شده و رجوع به کوروش را تجدید جاهلیت به شمار آورده است.
آقای احمدینژاد طبق معمول از آقای رحیم مشایی در مقابل حملات مخالفان دفاع کرد و گفت که توجه به ایران به معنای بیاعتنایی به اسلام نیست
آیت الله جوادی آملی مکتب ایران را «مکتب ذلت» قلمداد کرده که کودتای ننگین ۲۸ مرداد یکی از پیامدهای آن است.
آیت الله مصباح یزدی مکتب ایرانی را «بزرگترین فتنه»، «شدیدترین خطر»، پروژه «تشکیلاتی فراماسونری» و «نفوذیهای» مدعی پیروی از رهبری قلمداد کرده است. مهدی طائب، از استادان حوزه علمیه قم نیز مکتب ایران را «بزرگترین خیانت به اسلام و ولایت» و «کفر» به شمار آورده است.
اما محمود احمدینژاد با توجه به فرایند دین گریزی در جامعه، بحران ایدئولوژیک و دفاع بسیار بد مراجع تقلید از اسلام، در حال «موج سواری» بر امواجی است که او را به قهرمانی تاریخی تبدیل سازد.
دوم- حذف و تضعیف رقبای بالقوه آیت الله خامنهای: در این درگیریها افرادی در مقابل محمود احمدینژاد و طرفدارانش ایستادهاند که میتوانند بالقوه برای آقای خامنهای رقیب یا حداقل «ترمز» به شمار آیند؛ به همین دلیل، تضعیف مرجعیت سنتی/محافظه کار شیعه از سوی آقای احمدینژاد به سود آقای خامنهای است.
از این رو، آقای خامنهای در دیدار با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، طرح مکتب ایرانی را مسألهای «فرعی» جلوه داد و بر دیانت رئیس جمهوری و دولتش صحه نهاد.
آقای خامنهای بر این باور است که هرگاه بخواهد میتواند فتیله جریان محمود احمدینژاد را پایین کشد. درست است که نظام سلطانی است، اما هر طرد/حذفی هزینه سنگینی به رهبری تحمیل خواهد کرد.
سوم- جذب طبقه متوسط: محمود احمدینژاد در گذشته با شعارها/سیاستهای پوپولیستی کوشیده بود تا اقشار فقیر جامعه را به سوی خود جلب کند. شعارهای عدالتخواهانه و سیاستهای اقتصادیای که معطوف به اقشار آسیب پذیر جامعه بود، در جذب این طبقه موثر افتاد (به عنوان نمونه پرداخت نقدی یارانه به سود روستاییانی است که هزینههای شهرنشینان را ندارند).
اما فقط این نبود.
آقای احمدینژاد از همان ابتدا میدانست که با توسل به شعارهای صرفا اقتصادی نمیتواند طبقات محروم را پشت خود گرد آورد. طرح ارتباط مستقیم با امام زمان، یا حمایت امام زمان از او نیز به دنبال فراهم آوردن بعدی اعتقادی برای حمایت طبقات محروم از محمود احمدینژاد بود و هست. خود او و بخشی از یاران اصلیاش همچنان در این قلمرو فعالند تا به عامه مردم بقبولانند که وی یار نزدیک امام زمان است.
اما این رویکرد نه تنها هیچ جاذبهای برای طبقه متوسط ندارد، بلکه آن را نوعی «شارلاتانیسم» به شمار میآورند.
برای جذب این طبقه باید به ترفند دیگری توسل جست. «ناسیونالیسم ایرانی» در چهره «مکتب ایران» و کوروش و نوروز، به همراه دفاع از موسیقی، حضور زنان در استادیومهای ورزشی و اهمیت نداشتن حجاب شرعی؛ مجموعه پروژه آگاهانه تیم فکری محمود احمدینژاد برای جذب طبقه متوسط و اقشار مرفه جامعه است.
آخرین اقدام آقای احمدینژاد در این زمینه مصاحبه با زنی اروپایی و بدون حجاب بود.
این امر نیز اعتراض بسیاری از اصولگرایان را در پی داشت، اما محمود احمدینژاد همه اعتراضها را ناشنیده گرفت. نباید او را احمق قلمداد کرد.
آیتالله خامنهای، رهبر ایران هنوز در مورد اصطلاح "مکتب ایرانی اسلام" اظهارنظر مستقیمی نکرده است
اگر انتخابات منحصر به رأی دادن به بنیادگرایان مسلمان به رهبری روحانیت سنتی و ایران گرایان به رهبری محمود احمدینژاد باشد، و طبقه متوسط در انتخابات شرکت کند، آنان به کدام یک از طرفین رأی خواهند داد؟
چهارم- جنگ قدرت: گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی همیشه نزاعهای جناحهای مختلف رژیم را نمایشی/صوری/بازی جلوه دادهاند؛ اما نزاع آدمیان بر سر منابع کمیاب قدرت، ثروت، معرفت و منزلت جدی است، نه شوخی.
ولی فقیه اول و دوم، طی سه دهه گذشته در هر مرحله گروهی را از «کشتی نجات نظام» پیاده کردهاند. با این همه، نزاعها و جنگ قدرت همچنان ادامه یافته است. این گمان که با حذف اصلاح طلبان «حاکمیت یگانه» گردیده و جنگ بر سر قدرت، ثروت، معرفت و منزلت اجتماعی پایان یافته، «خیال اندیشی» است.
نزاع میان اصولگرایان بسیار جدی است. آقای احمدینژاد حداقل نیمی از کرسیهای مجلس آینده را میخواهد و اصولگرایان سنتی فقط حاضرند یک سوم مجلس را به او بسپارند. به همین دلیل، او برنامه انتخاباتی خود را تعقیب میکند و کارش را بسیار زودتر از دیگران شروع کرده است.
اگر لولوخورخورهٔ اصلاح طلبان/سبزها نباشد، نزاعهای «بالاییها» بسیار شدید خواهد شد و بدین ترتیب فضایی برای تنفس «پایینیها» ایجاد خواهد گشت. تردیدی وجود ندارد که آنها - در غیاب اصلاح طلبان- مثل گرگ و پلنگ به جان یکدیگر خواهند افتاد.
اما اگر لولوخورخوره اصلاح طلبان اعلام وجود کند، آیت الله خامنهای میتواند با علم کردن «خطر فتنه گران» میان اصولگرایان تفاهم اجباری ایجاد کند.
برای لحظهای ساختارشکنان را کنار گذاشته و به مسأله انتخابات آینده از منظر اصلاح طلبان بنگرید.
اصلاح طلبان همیشه به ساختارشکنان و تحریمیون تأکید میکردند که نباید دست به کارهایی زد که فضا را بستهتر میکنند.
اصلاح طلبان قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ دارای احزاب قانونی، رسانه، حضور کم رنگ در نظام و... بودند. میتوانستند در دانشگاهها و شهرستانها سخنرانی کنند.
میرحسین موسوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس فرهنگستان هنر، استاد دانشگاه، و شخصیتی مورد احترام همه جناحهای رژیم بود.
او اینک به همراه همسر خود زندانی است و رژیم وی را «ضد انقلاب» قلمداد میکند.
همین مدعا در باره مهدی کروبی صادق است که از طریق مذاکره با مسئولان بالای نظام مشکلات اصلاح طلبان را حل میکرد.
بسیاری از چهرههای شاخص اصلاح اینک زندانی رژیم هستند. کلیه احزاب و رسانههایشان تعطیل شده است.
در هیچ دانشگاهی امکان برگزاری حتی یک سخنرانی وجود ندارد.
جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به خارج از کشور منتقل شده و یک فرد برای هر دو تشکیلات اطلاعیه صادر و بر اجرای «بیتنازل قانون اساسی» تأکید میکند.
معنای این کار این است که به جایی رسیدهایم که در داخل کشور نمیتوان از «اجرای بیتنازل قانون اساسی» دفاع کرد.
اگر اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ هیچ کاندیدایی معرفی نمیکردند، در آن صورت اصولگرایان کاندیداهای جدی خود را مقابل محمود احمدینژاد به میدان میفرستادند. نیازی به تحریم انتخابات از سوی اصلاح طلبان وجود نداشت.
آنان میتوانستند از علی اکبر ناطق نوری (رئیس بازرسی بیت رهبری) یا علی ولایتی (مشاور عالی رهبری) یا محمد باقر قالیباف (باز هم مقبول رهبری) حمایت کنند و به «فتنهگری» و «کودتای مخملی» متهم نشوند.
شاید هم آقای احمدینژاد سرنگون میشد. اما مهمتر از اینها، اصلاح طلبان در شرایط پیش از انتخابات قرار داشتند و فضای سیاسی/اجتماعی به این شدت بسته نمیشد تا از لندن و پاریس و واشنگتن برای «اجرای بیتنازل قانون اساسی» مبارزه صورت گیرد.
به طور قطع از پیش روشن بود که آقای خامنهای اجازه نمیدهد تا یکی از اصلاح طلبان رئیس جمهوری شود. او به صراحت به محمد خاتمی گفته بود که نیاید. انتخابات متقلبانه، نامنصفانه، ناآزاد و ناموثر ایران مهم است.
اهمیت آن در این است که «فرصتی» برای «بسیج اجتماعی» فراهم میآورد. اما آیت الله خامنهای که در هر انتخاباتی تجربههای پیشین را به کار میگیرد، از این به بعد به گونهای عمل خواهد کرد تا انتخابات فرصتی برای «بسیج اجتماعی مخالفان» نباشد.
او طالب شرکت حداکثری مردم در پای صندوقهای رأی گیری است، نه مهیا کردن فرصت ایجاد شبکههای سراسری مخالفان در کل کشور.
از سوی دیگر، او به شرطی به اصلاح طلبان اجازه خواهد داد تا در انتخابات شرکت کنند که به صراحت و به طور علنی جنبش سبز و مهدی کروبی و میرحسین موسوی را محکوم کنند.
پذیرش این مطالبه، یعنی «خودکشی سیاسی و اجتماعی». حتی اگر کسی حاضر به معامله مجاز شدن کاندیداتوری در برابر محکوم کردن آقایان موسوی و کروبی باشد، آیت الله خامنهای فقط برای لجن مال کردن او از این عمل استفاده خواهد کرد.
مقتضای عقلانیت عملی (تناسب روشها و وسایل با اهداف) آن است که اصلاح طلبان اجازه ندهند تا آیت الله خامنهای از آنان به عنوان لولوخورخوره انتخابات آینده، که بسیاری آن را نیز متقلبانه پیش بینی میکنند، استفاده کند و بدین ترتیب در میان اصولگرایان وحدت ایجاد کند.
No comments:
Post a Comment