وقتی که یوگسلاوی در دهه 1990 با وقوع جنگ خونین داخلی از هم پاشیده شد، عوامل این جنگ چیزهایی فراتر از صرفا رقابتهای قومی و دینی بودند. تورم، یا افزایش پیوسته قیمت تقریبا همه اجناس، نیز یکی از عوامل انحلال کشور بود. به واسطه بحران اقتصادی که در ابتدای دهه 1980 گریبانگیر یوگسلاوی شد، قیمتها با نرخ سالانه بیش از 1200 درصد در انتهای دهه 1980 بالا میرفت. تورم باعث نابودی طبقه متوسط چند قومیتی، اما منسجم یوگسلاوی شد. عدهای از مردم با کاشت شخصی مواد غذایی یا احتکار پول خارجی توانستند از خودشان حمایت کنند. سایرین نظارهگر بر باد رفتن درآمدها و پساندازهای خود بودند.
در سرتاسر تاریخ، تورم بالا اغلب منجر به آشوبهای اجتماعی شده است। ابرتورم یعنی وقتی که قیمتها بیش از 50 درصد در سال رشد میکند، باعث به قدرت رسیدن نازیها در آلمان و کمونیستها در روسیه و چین شد و هر دو دسته دولتهای نظامی و غیرنظامی در آرژانتین را سرنگون کرد. اما نرخهای تورم بسیار ملایمتر در دهه 1970 باعث شد تا حزب کارگر در انگلستان و جیمی کارتر از کاخ سفید به بیرون رانده شوند.
در اردوگاههای زندانیان جنگی آلمان، زندانیان از سیگار به عنوان پول استفاده میکردند، نان، پیراهن و شکلات را با تعداد نخهای سیگار قیمتگذاری میکردند। وقتی محموله سیگارهای صلیب سرخ وارد میشد، ناگهان هر کسی سیگار بیشتری داشت تا خرج کند و قیمت هر چیزی بالا میرفت. به تدریج که سیگارها فرسوده و خراب شده یا کشیده میشدند، قیمتها دوباره شروع به کاهش یافتن میکرد. تغییر دادن عرضه پول همین اثر را دارد.
برای اينكه تصویری واقعیتر از تورم داشته باشیم- تصویر نئوکینزین- به جای آن به هتلها در مثلا آریزونا فکر کنید. میزان عرضه اتاقها در همه سال تقریبا همانند است، اما تقاضا برای آنها در ماه ژانویه بیشتر است، زمانی که میانگین حرارت 70 درجه فارنهایت است تا ماه ژولای که میانگین حرارت به 100 درجه فارنهایت میرسد. تقاضا برای اتاقها در ژانویه بیشتر است، و به این ترتیب، تعجبی ندارد که هتل بتواند کرایه بیشتری در این ماه نسبت به ماه ژولای دریافت کند.
همین قضیه برای کل اقتصاد هم صدق میکند: وقتی تقاضا برای همه کالاها و خدمات از میزان عرضه(یعنی تولید بالقوه) پیشی میگیرد، تورم افزایش مییابد। وقتی تقاضا از میزان عرضه بالقوه کمتر باشد، تورم کاهش مییابد.
ک هتل که میزان اشغال اتاقهایش ناگهان از 80 درصد به 95 درصد افزایش مییابد، سرانجام به تعداد اتاقهای خود خواهد افزود، اما در ابتدا کرایههای خود را بالا میبرد। به همین ترتیب، اگر نرخ اشغال اتاقها مرتب کاهش یابد، هتل سرانجام تعطیل خواهد شد. اما اول کاری که خواهد کرد کرایهها را کاهش میدهد.
چرا تورم عامل بیثباتی است؟
قیمتها ذخایر هوای تازه بازار هستند؛ آنها از کمبودها و مازادها خبر داده و به بنگاهها و مصرفکنندگان میگویند چه وقت بیشتر تولید کرده یا کمتر مصرف کنند. تورم این ذخیره هوا را آلوده میکند. فرض کنیم یک سرمایهگذار قصد ساختن یک هتل را در شهری دارد که قیمتها 10 درصد افزایش مییابند و با خود فکر میکند این باید نشانه تقاضای قوی برای خدمات هتلداری باشد. اما اگر هزینه زمین 12 درصد، قیمت سفره 11 درصد، دستمزد خدمتکار و نگهبان 13 درصد بالا رود چه خواهد شد؟ پس شاید ایجاد هتل جدید واقعا زیانده باشد. تورم کاری میکند که تفسیر علائم قیمتی دشوار میشود.
تورم منفی بد زمانی رخ می دهد که مخارج شروع به کاهش میکند و شرکتها مجبور به کاهش قیمتهای خود هستند تا فروششان را حفظ کنند، دقیقا مثل زمانی که از میزان رفت و آمد گردشگران کاسته میشود و هتلها نرخهای خود را کاهش میدهند. به محض اینکه مردم انتظار کاهش قیمتها را داشته باشند، آنها از خرید خودداری میکنند. کارگران در ابتدای امر در برابر کاهش دستمزد خود مقاومت میورزند، به طوری که کارفرمایان باید برخی از آنها را اخراج کنند تا بتوانند بنگاه را در برابر کاهش قیمتها حفظ کنند. سرانجام ترس از بیکاری، کارگران باقیمانده را ترغیب میکند تا کاهش دستمزد را بپذیرند. قیمتها و دستمزدها پشت سر هم کاهش مییابند که تصویر معکوس مارپیچ بالارونده تورمی دستمزد- قیمت است. چنین رویدادی در آمریکا بین 1929 و 1933 رخ داد زمانی که قیمتها هر سال 7 درصد کاهش مییافت. ژاپن این تورم منفی بد را به شکلی ملایمتر از انتهای دهه 1990 به این سو تجربه کرده
است।
در سرتاسر تاریخ، تورم بالا اغلب منجر به آشوبهای اجتماعی شده است। ابرتورم یعنی وقتی که قیمتها بیش از 50 درصد در سال رشد میکند، باعث به قدرت رسیدن نازیها در آلمان و کمونیستها در روسیه و چین شد و هر دو دسته دولتهای نظامی و غیرنظامی در آرژانتین را سرنگون کرد. اما نرخهای تورم بسیار ملایمتر در دهه 1970 باعث شد تا حزب کارگر در انگلستان و جیمی کارتر از کاخ سفید به بیرون رانده شوند.
در اردوگاههای زندانیان جنگی آلمان، زندانیان از سیگار به عنوان پول استفاده میکردند، نان، پیراهن و شکلات را با تعداد نخهای سیگار قیمتگذاری میکردند। وقتی محموله سیگارهای صلیب سرخ وارد میشد، ناگهان هر کسی سیگار بیشتری داشت تا خرج کند و قیمت هر چیزی بالا میرفت. به تدریج که سیگارها فرسوده و خراب شده یا کشیده میشدند، قیمتها دوباره شروع به کاهش یافتن میکرد. تغییر دادن عرضه پول همین اثر را دارد.
برای اينكه تصویری واقعیتر از تورم داشته باشیم- تصویر نئوکینزین- به جای آن به هتلها در مثلا آریزونا فکر کنید. میزان عرضه اتاقها در همه سال تقریبا همانند است، اما تقاضا برای آنها در ماه ژانویه بیشتر است، زمانی که میانگین حرارت 70 درجه فارنهایت است تا ماه ژولای که میانگین حرارت به 100 درجه فارنهایت میرسد. تقاضا برای اتاقها در ژانویه بیشتر است، و به این ترتیب، تعجبی ندارد که هتل بتواند کرایه بیشتری در این ماه نسبت به ماه ژولای دریافت کند.
همین قضیه برای کل اقتصاد هم صدق میکند: وقتی تقاضا برای همه کالاها و خدمات از میزان عرضه(یعنی تولید بالقوه) پیشی میگیرد، تورم افزایش مییابد। وقتی تقاضا از میزان عرضه بالقوه کمتر باشد، تورم کاهش مییابد.
ک هتل که میزان اشغال اتاقهایش ناگهان از 80 درصد به 95 درصد افزایش مییابد، سرانجام به تعداد اتاقهای خود خواهد افزود، اما در ابتدا کرایههای خود را بالا میبرد। به همین ترتیب، اگر نرخ اشغال اتاقها مرتب کاهش یابد، هتل سرانجام تعطیل خواهد شد. اما اول کاری که خواهد کرد کرایهها را کاهش میدهد.
چرا تورم عامل بیثباتی است؟
قیمتها ذخایر هوای تازه بازار هستند؛ آنها از کمبودها و مازادها خبر داده و به بنگاهها و مصرفکنندگان میگویند چه وقت بیشتر تولید کرده یا کمتر مصرف کنند. تورم این ذخیره هوا را آلوده میکند. فرض کنیم یک سرمایهگذار قصد ساختن یک هتل را در شهری دارد که قیمتها 10 درصد افزایش مییابند و با خود فکر میکند این باید نشانه تقاضای قوی برای خدمات هتلداری باشد. اما اگر هزینه زمین 12 درصد، قیمت سفره 11 درصد، دستمزد خدمتکار و نگهبان 13 درصد بالا رود چه خواهد شد؟ پس شاید ایجاد هتل جدید واقعا زیانده باشد. تورم کاری میکند که تفسیر علائم قیمتی دشوار میشود.
تورم منفی بد زمانی رخ می دهد که مخارج شروع به کاهش میکند و شرکتها مجبور به کاهش قیمتهای خود هستند تا فروششان را حفظ کنند، دقیقا مثل زمانی که از میزان رفت و آمد گردشگران کاسته میشود و هتلها نرخهای خود را کاهش میدهند. به محض اینکه مردم انتظار کاهش قیمتها را داشته باشند، آنها از خرید خودداری میکنند. کارگران در ابتدای امر در برابر کاهش دستمزد خود مقاومت میورزند، به طوری که کارفرمایان باید برخی از آنها را اخراج کنند تا بتوانند بنگاه را در برابر کاهش قیمتها حفظ کنند. سرانجام ترس از بیکاری، کارگران باقیمانده را ترغیب میکند تا کاهش دستمزد را بپذیرند. قیمتها و دستمزدها پشت سر هم کاهش مییابند که تصویر معکوس مارپیچ بالارونده تورمی دستمزد- قیمت است. چنین رویدادی در آمریکا بین 1929 و 1933 رخ داد زمانی که قیمتها هر سال 7 درصد کاهش مییافت. ژاپن این تورم منفی بد را به شکلی ملایمتر از انتهای دهه 1990 به این سو تجربه کرده
است।
No comments:
Post a Comment