Tuesday, November 15, 2011

Big data: The trend that could change your business

It's a big opportunity for any business mining these networks to understand who likes what, where they are from and who is interacting with who.

Every Wal Mart store is different. It will look at all the data for the neighborhood – what kind of houses people are living in, what sort of jobs they have, earning capacity, family structures and cultural composition to name a few – and then stock their stores to match the neighborhood. Wal Mart handles more than one million customer transactions every hour. Its databases are estimated at more than 2.5 petabytes, the equivalent of 167 times the books in America's Library of Congress, and it monitors these assiduously to make sure each store fits in with its neighborhood. With this strategy, Wal Mart was able to break away from the pack.


Over at Qantas, for example, experts believe teams are now trawling through the internet, checking out every tweet, blog, Facebook entry talking about the airline's nation-rattling decision to ground its aircraft. Social media monitoring services like US-based Radian6, which has software that tracks conversations on the internet and which scours the web for any mention of a company and compiles reports on its findings, are now doing huge business because of big data.

Another piece of software heavily in demand is Hadoop. Started by Yahoo! and released as an open source project in 2007, Hadoop has operating system that can crunch through huge amounts of data that existing systems cannot process.

How much is all that worth? Salesforce.com this year bought the privately held Radian6 for $US326 million ($A314.8 million) to help its clients track customer trends on social media sites such as Facebook and Twitter


Retailers, for example, could use it to track customer likes, dislikes, influences and behaviours. All that will allow them to adjust prices in real time, re-order hot-selling items, shift items from store to store, and better manage their inventory.

Online businesses can use it to get a better understanding of customer preferences and social interactions. In financial services, it would create better risk assessment and allow the company to better tailor its offerings to the individual customer.

Thursday, November 10, 2011

تورم و تورم منفی، آفات تندرستی اقتصادی

وقتی که یوگسلاوی در دهه 1990 با وقوع جنگ خونین داخلی از هم پاشیده شد، عوامل این جنگ چیزهایی فراتر از صرفا رقابت‌های قومی و دینی بودند. تورم، یا افزایش پیوسته قیمت تقریبا همه اجناس، نیز یکی از عوامل انحلال کشور بود. به واسطه بحران اقتصادی که در ابتدای دهه 1980 گریبانگیر یوگسلاوی شد، قیمت‌ها با نرخ سالانه بیش از 1200 درصد در انتهای دهه 1980 بالا می‌رفت. تورم باعث نابودی طبقه متوسط چند قومیتی، اما منسجم یوگسلاوی شد. عده‌ای از مردم با کاشت شخصی مواد غذایی یا احتکار پول خارجی توانستند از خودشان حمایت کنند. سایرین نظاره‌گر بر باد رفتن درآمدها و پس‌اندازهای خود بودند.
در سرتاسر تاریخ، تورم بالا اغلب منجر به آشوب‌های اجتماعی شده است। ابرتورم یعنی وقتی که قیمت‌ها بیش از 50 درصد در سال رشد می‌کند، باعث به قدرت رسیدن نازی‌ها در آلمان و کمونیست‌ها در روسیه و چین شد و هر دو دسته دولت‌های نظامی و غیرنظامی در آرژانتین را سرنگون کرد. اما نرخ‌های تورم بسیار ملایم‌تر در دهه 1970 باعث شد تا حزب کارگر در انگلستان و جیمی کارتر از کاخ سفید به بیرون رانده شوند.

در اردوگاه‌های زندانیان جنگی آلمان، زندانیان از سیگار به عنوان پول استفاده می‌کردند، نان، پیراهن و شکلات را با تعداد نخ‌های سیگار قیمت‌گذاری می‌کردند। وقتی محموله سیگارهای صلیب سرخ وارد می‌شد، ناگهان هر کسی سیگار بیشتری داشت تا خرج کند و قیمت هر چیزی بالا می‌رفت. به تدریج که سیگارها فرسوده و خراب شده یا کشیده می‌شدند، قیمت‌ها دوباره شروع به کاهش یافتن می‌کرد. تغییر دادن عرضه پول همین اثر را دارد.


برای اينكه تصویری واقعی‌تر از تورم داشته باشیم- تصویر نئوکینزین- به جای آن به هتل‌ها در مثلا آریزونا فکر کنید. میزان عرضه اتاق‌ها در همه سال تقریبا همانند است، اما تقاضا برای آنها در ماه ژانویه بیشتر است، زمانی که میانگین حرارت 70 درجه فارنهایت است تا ماه ژولای که میانگین حرارت به 100 درجه فارنهایت می‌رسد. تقاضا برای اتاق‌ها در ژانویه بیشتر است، و به این ترتیب، تعجبی ندارد که هتل بتواند کرایه بیشتری در این ماه نسبت به ماه ژولای دریافت کند.
همین قضیه برای کل اقتصاد هم صدق می‌کند: وقتی تقاضا برای همه کالاها و خدمات از میزان عرضه(یعنی تولید بالقوه) پیشی می‌گیرد، تورم افزایش می‌یابد। وقتی تقاضا از میزان عرضه بالقوه کمتر باشد، تورم کاهش می‌یابد.


ک هتل که میزان اشغال اتاق‌هایش ناگهان از 80 درصد به 95 درصد افزایش می‌یابد، سرانجام به تعداد اتاق‌های خود خواهد افزود، اما در ابتدا کرایه‌های خود را بالا می‌برد। به همین ترتیب، اگر نرخ اشغال اتاق‌ها مرتب کاهش یابد، هتل سرانجام تعطیل خواهد شد. اما اول کاری که خواهد کرد کرایه‌ها را کاهش می‌دهد.

چرا تورم عامل بی‌ثباتی است؟
قیمت‌ها ذخایر هوای تازه بازار هستند؛ آنها از کمبودها و مازادها خبر داده و به بنگاه‌ها و مصرف‌کنندگان می‌گویند چه وقت بیشتر تولید کرده یا کمتر مصرف کنند. تورم این ذخیره هوا را آلوده می‌کند. فرض کنیم یک سرمایه‌گذار قصد ساختن یک هتل را در شهری دارد که قیمت‌ها 10 درصد افزایش می‌یابند و با خود فکر می‌کند این باید نشانه تقاضای قوی برای خدمات هتلداری باشد. اما اگر هزینه زمین 12 درصد، قیمت سفره 11 درصد، دستمزد خدمتکار و نگهبان 13 درصد بالا رود چه خواهد شد؟ پس شاید ایجاد هتل جدید واقعا زیان‌ده باشد. تورم کاری می‌کند که تفسیر علائم قیمتی دشوار می‌شود.

تورم منفی بد زمانی رخ می دهد که مخارج شروع به کاهش می‌کند و شرکت‌ها مجبور به کاهش قیمت‌های خود هستند تا فروششان را حفظ کنند، دقیقا مثل زمانی که از میزان رفت و آمد گردشگران کاسته می‌شود و هتل‌ها نرخ‌های خود را کاهش می‌دهند. به محض اینکه مردم انتظار کاهش قیمت‌ها را داشته باشند، آنها از خرید خودداری می‌کنند. کارگران در ابتدای امر در برابر کاهش دستمزد خود مقاومت می‌ورزند، به طوری که کارفرمایان باید برخی از آنها را اخراج کنند تا بتوانند بنگاه را در برابر کاهش قیمت‌ها حفظ کنند. سرانجام ترس از بیکاری، کارگران باقی‌مانده را ترغیب می‌کند تا کاهش دستمزد را بپذیرند. قیمت‌ها و دستمزدها پشت سر هم کاهش می‌یابند که تصویر معکوس مارپیچ بالارونده تورمی دستمزد- قیمت است. چنین رویدادی در آمریکا بین 1929 و 1933 رخ داد زمانی که قیمت‌ها هر سال 7 درصد کاهش می‌یافت. ژاپن این تورم منفی بد را به شکلی ملایم‌تر از انتهای دهه 1990 به این سو تجربه کرده
است।



Sunday, November 6, 2011

اروپا و گزینه های چهارگانه

در ماه اکتبر سال جاری، رهبران کشورهای اروپایی توانستند برای جلوگیری از فروپاشی مالی حوزه یورو در نتیجه مشکلات اقتصادی برخی کشورهای این حوزه به توافقی با ابعاد گسترده دست یابند.

ممکن است بسیاری از ناظران شرایط کنونی اروپا را بسیار پیچیده چون کلافی سردرگم تلقی کنند اما در نهایت، این مساله به گزینه ای چهارگانه قابل تقلیل است و چگونگی برخورد با این گزینه ها تعیین خواهد کرد که آیا حوزه یورو دوام خواهد یافت و یا اینکه توافق اخیر نیز آن را نجات نخواهد داد.



بدهکار در برابر طلبکار

اروپا هم مانند بریتانیا و ایالات متحده با بدهی انباشت شده دولت و بخش خصوصی دست به گریبان است در حالیکه توانایی بازپرداخت بخش قابل توجهی از آن را ندارد.

بنابراین، سئوال این است که چه مقدار از این بدهی قابل بخشودگی است و چه کسی باید هزینه صرفنظر کردن از این بدهی ها را به گردن بگیرد؟


بسته حمایتی مورد توافق رهبران اروپایی از بانک ها می خواهد تا سرمایه خود را به میزان ۱۰۰ میلیارد یورو افزایش دهند اما مشخص نیست که قرار است سیستم بانکی به چه طریق چنین مبلغی را تامین کند مگر اینکه دولت ها در صدد کمک به آن برآیند.

نکته دیگر این است که اگر کشورهای دیگر اروپایی نیز به وضعیت یونان دچار شوند، آنگاه بانک های اروپایی به مبلغی حتی بیشتر از این نیاز خواهند داشت.

در نهایت، آلمان و کشورهای با بدهی کمتر هستند که باید بخش اعظم هزینه کمک به بانک های حوزه یورو را تقبل کنند.

ریاضت اقتصادی در مقابل رشد اقتصادی

کشورهای بدهکارتر اروپایی تحت فشار دولت آلمان و بانک مرکزی اروپا ناگزیر بوده اند سیاست های ریاضتی سختگیرانه ای شامل کاهش هزینه های دولتی و افزایش مالیات ها را به اجرا بگذارند و دولت آلمان نیز، به عنوان سرمشقی آموزنده برای سایرین، تعهد کرده است که کسری بودجه ناچیز خود را تا سال ۲۰۱۳ کاهش دهد.

اما این نوع برخورد با بحران بدهی ها بدون هزینه نیست زیرا برنامه های ریاضت اقتصادی به معنی سرکوب زمینه رشد است.

کاهش رشد به نوبه خود می تواند به مشکلات دولت ها دامن بزند زیرا در شرایط رکود، درآمد اشخاص و سود شرکت ها و همراه با آن، دریافتی دولت از محل مالیات بر درآمد و سود کاهش می یابد در حالی که دولت ها باید هزینه سنگین پرداخت بیمه بیکاری انبوه بیکاران را تحمل کنند. به این ترتیب، تفاوت بین هزینه و عایدی دولتی کمتر نمی شود.

این بانک همچنین موضوع خرید مقدار بیشتری اوراق قرضه دولت های ایتالیا و اسپانیا را در دست بررسی دارد که یکی از نتایج آن، افزایش عرضه پول در بازارهای مالی و کاهش فشار بر کشورهایی است که در صدد کاستن از نیاز به استقراض از بازارهای مالی هستند. به عبارت دیگر، وفور پول با نرخ بهره پائین به این کشورها امکان می دهد تا وام مورد نیاز خود را با هزینه کمتری به دست آورند.

انضباط در برابر همبستگی

دیدگاه آلمان در مورد بحران حوزه یورو کاملا روشن است.

از نظر آلمانی ها، دولت های جنوب اروپا – یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا – در سال های گذشته با اتکای به نرخ پایین بهره، به استقراض لجام گسیخته روی آوردند و اینک گرفتار عواقب این اقدام شده اند.

ممکن است سیاست مورد نظر آلمان برای دولت یونان، که برای ورود به حوزه یورو عملا در مورد آمار استقراض دولتی به تقلب متوسل شد، مناسب باشد اما برای کشوری مانند اسپانیا به وضوح غیرمنصفانه است.

تا پیش از بروز بحران مالی اخیر، بدهی دولت اسپانیا حتی کمتر از آلمان بود و برخلاف آلمان، دریافت های مالیاتی آن کشور از هزینه های بخش عمومی پیشی گرفته بود.

مشکل اصلی اسپانیا گرفتار شدن این کشور در دام حباب مالی در بخش ساختمان بود که به ناگهان فروپاشید و اقتصاد این کشور را به گرداب انداخت.

نتیجه این بحران اقتصادی این بوده که افزایش دستمزدها در سال های رونق باعث گرانی نیروی کار در این کشور و رقابتی نبودن شرایط برای سرمایه گذاری خارجی بوده که افزایش نرخ بیکاری به رقم حیرت آور ۲۰ درصد را در پی آورده است.

اگر اسپانیا دارای پول مستقل خود بود، برای مواجهه با این مشکل می توانست نرخ برابری پول خود را کاهش دهد و در نتیجه، نیروی کار ارزانتری را در اختیار سرمایه گذاران خارجی قرار دهد اما پیوستن به حوزه یورو این امتیاز را از دولت سلب کرده است.


اروپای واحد در مقابل دولت های ملی

به نظر می رسد که رویارویی سیاسی اصلی در صحنه اروپا از دو جبهه آلمان، به عنوان حسابدار اصلی، در برابر کشورهای بدهکار اروپای جنوبی تشکیل یافته است.

رای دهندگان آلمانی معتقدند که بازسازی و معجزه اقتصادی آن کشور در سال های بعد از جنگ دوم حاصل اتکای به پولی محکم، انضباط مالی شدید و توان صادراتی بوده است و برای آنان، درک این موضوع دشوار است که چگونه همین عوامل نادیده گرفته شده و بحران کنونی در حوزه یورو را در پی آورده است.

در همان حال، آلمانی ها نمی توانند نسبت به سرنوشت سایر کشورهای عضو حوزه یورو بی اعتنا باشند زیرا ناتوانی یونایی ها و ایتالیایی ها در بازپرداخت بدهی های خود باعث می شود تا آلمان و فرانسه، به عنوان دارندگان بخش عمده ای از اوراق قرضه این دو کشور، بیش از همه متضرر شوند.

همچنین، موفقیت صادرات آلمان در سال های اخیر حاصل استفاده از پول واحد اروپایی به جای مارک آلمان بوده است. در حالی که قدرت مارک آلمان باعث گرانی صادرات این کشور شده بود، ضعف یورو طی سال های گذشته بازارهای صادراتی آلمان را تقویت کرد.

متلاشی شدن حوزه یورو این امتیاز ارزنده را از آلمان سلب می کند و همزمان به کاهش نرخ برابری پول کشورهای بدهکار منجر می شود. در چنین شرایطی، این کشورها توانایی خرید اقلام صادراتی آلمان را نخواهند داشت.

اینها واقعیاتی است که کمک آلمان به حل بحران کنونی حوزه یورو را منطقی جلوه می دهد اما بعید است که مردم آلمان و در واقع، کشورهای دیگر حوزه یورو، این نکات را به وضوح در نظر گرفته باشند.



http://www.bbc.co.uk/persian/business/2011/11/111102_l13_europe_financial_crisis.shtml

Saturday, November 5, 2011

Still waters run deep for bottled water

Bottled water has been one of the best performing beverages for the past

Health consciousness will be a major driver of this trend, as consumers choose bottled water over sugar-rich soft drinks. Yet rising consumer concern about the contribution of PET plastic bottles to landfill and unease over the carbon emissions generated by bottling water will continue to influence sales.


استراتژی ۱۰: ‌آیا ‌ایجاد ترس موجب تحریک مخاطب می‌شود یا برعکس؟

در یک آزمایش که توسط یک مرکز مطالعات بهداشتی در آمریکا صورت پذیرفت، دو دسته کاتالوگ در مورد یک بیماری عفونی خطرناک به چاپ رسید. در دسته اول تمام خطرات بیماری، همراه با اثرات بعضا مرگبار آن و تصاویر تکان دهنده‌ای از افرادی که به‌این بیماری مبتلا شده بودند، به چاپ رسیده بود و در پایان نحوه مبارزه با بیماری از طریق واکسیناسیون مطرح شد و از مخاطبان خواسته شده بود تا خود را واکسینه كنند. در دسته دوم کاتالوگ‌ها در مورد بیماری با ملایمت بیشتری صحبت شده بود و تاکید کاتالوگ بیشتر بر راه‌های مقابله با بیماری بود و مانند کاتالوگ قبلی از مخاطب خواسته شده بود که خود را در مقابل بیماری واکسینه نماید.
نتیجه مطابق پیش‌بینی بود؛ افرادی که در معرض دسته دوم کاتالوگ‌ها قرارگرفته بودند با درصد بیشتری خود را واکسینه كردند.
این استراتژی در کار و زندگی تاثیرات زیادی دارد। هنگامی‌که قصد داریم تا به ريیس خود در مورد یک مشکل بزرگ و خطرناک در شرکت هشدار دهیم، بهتر است قبل از آن به راه‌حل‌های ساده و گام به گام برای رفع‌این مشکل نیز فکر کرده باشیم؛ چرا که در غیر‌این صورت احتمال نادیده گرفته شدن اخطار و هشدار ما بسیار زیاد خواهد بود. بهتر است به جای تاکید بر بزرگ بودن و خطرناک بودن مشکل بر راه حل تاکید کنیم و مشکل را نه یک چیز خطرناک و بزرگ بلکه یک امر عادی جلوه دهیم.

هنگامی ‌که شرکت‌ها یا سازمان‌ها در تلاش برای هشدار دادن به مخاطبان خود هستند، تنها دادن ‌این هشدارها بدون ارائه راه‌حل‌های ساده و گام به گام موجب ‌ایجاد ترس و مسدود شدن پیغام توسط مخاطب شده و تاثیر دلخواه را نخواهد داشت. نشان دادن تصاویر تکان دهنده از گرم شدن کره زمین و تخریب محیط زیست بدون دادن راه‌حل‌های ساده به مخاطب موجب خواهد شد تا مخاطب با احساس سنگینی گناه بر وجدان خود مواجه شود و در مقابل برای رهایی از ‌این احساس گناه نسبت به‌ این پیام بی‌تفاوت شده و نقش خود را در‌ این تخریب نادیده بگیرد و تنها دیگران را در‌این رخداد مقصر به شمار آورد؛ چیزی که از سوی بسیاری به خاموشی وجدان‌ها تعبیر می‌شود. در صورتی که اگر در‌این پیام به جای تاکید بر تصویر بزرگ تخریب محیط زیست که از کنترل یک فرد به تنهایی خارج است بر نقش کوچک تک تک افراد تاکید می‌شد، افراد با احتمال بیشتری آنچه از آنها خواسته شده را انجام می‌دادند و تاثیر پیام به مراتب بیشتر می‌شد.

Friday, November 4, 2011

تاريخ بيست ساله ايران- 3
حجم اسكناس از 180ميليون تومان به 700ميليون تومان رسيد

(فاطمي- سياست دوستي و دشمني نمي‌فهمد)

دكتر محمد مصدق :

رارداد مالي قبل از اينكه به مجلس پيشنهاد شود يكي از متخصصين اقتصادي يعني آقاي دكتر مشرف نفيسي در كابينه فروغي به موقع عمل گذاشت يعني نرخ رسمي ليره را كه در آن وقت 8 تومان بود به 13 تومان رسانيد و بعد يكي از متخصصين! ديگر آقاي بدر وزير دارايي كابينه سهيلي و كابينه فعلي در تاريخ 3 خرداد 1321 لايحه آن را تقديم مجلس كرد(آقاي محترم در نظر گرفت كه اگر تاديه ريال به متفقين محدود نشود وضعيات ما اين طور مي‌شود كه شده است) همه مي‌دانند كه دو چيز در ارزش پول كاغذي موثر است پشتوانه و حجم آن، قبل از ورود متفقين به ايران با جديتي كه دولت در امور اقتصادي داشت صد و هشتاد ميليون تومان اسكناس جريان پولي را اداره مي‌كرد؛ ولي پس از ورود آنها حجم اسكناس به هفتصد ميليون تومان بالغ گشت چون قشون متفقين توليدكننده نبود كه در مقابل كار وجهي به دست آورده خرج كند و فقط مصرف‌كننده و با اسكناس بانك ملي خود را اداره مي‌نمود وضعيت اقتصادي ما را متلاشي كرد و قيمت زندگاني را 10 برابر ترقي داد و چون پول ما فوق‌العاده تنزل كرد و اجراي قرارداد مالي براي متفقين صرف نمي‌كرد به جاي اينكه به ما دو ليره و چهار شلينگ بدهند و دويست و هشتاد ريال بگيرند دو ليره و چهار شلينگ در خارج طلا مي‌خريدند و آن را در ضرابخانه ما، سكه مي‌كردند و در بازار آزاد 560 ريال يعني دو مقابل مي‌فروختند اين هم خوشبختي ما بود كه طلا به خاورميانه مي‌رفت و متفقين احتياج نداشتند كه از ما اسكناس بخواهند؛ والا قرارداد مالي را ادامه مي‌دادند و ما را به تمام معني دچار انفلاسيون مي‌نمودند بنابر آنچه عرض شد بين دولت ايران و متفقين محترم اكنون غير از قرارداد مالي كه آنها فقط بين ما و دولت انگليس منعقد شده و متفقين ديگر از آن استفاده نموده‌اند قراردادي نيست و مذاكرات بين ما و متفقين كه ناشي از اين پيمان مي‌شود ناچار بايد به حكميت خاتمه يابد...»


تاريخ بيست ساله ايران- 4
نرخ ارز باعث استيضاح وزير دارايي شد

امير تيمور كلاني
موضوع افزايش نرخ ارز در زماني كه ايران به وسيله متفقين اشغال شده بود، به ميان مردم عادي هم كشيده شده بود چرا كه آنان بيشترين فشار را در اين ميان تحمل مي‌كردند. با هم بخش ديگري از روايت حسين مكي درباره مجادلات ارزي را مي‌خوانيم.


انگليسي‌ها مجبور شدند قسمتي از مخارج ارتش خود را در ايران از تسعير ليره 14 و بعدا 13 و اندي تومان تامين نمايند و روس‌ها هم از بازار سياه ايران استفاده كردند. يعني چيت متري 5 ريال را در بازار ايران به قيمت روز فروختند(متري 5 تومان) و همچنين ساير كالاهاي خود را آورده فروختند و قسمتي از مخارج ارتشي خود را تامين نمودند.
متفقين در ساير ممالك شرق هم كه براي احتياجات ارتش خود پول رايج آن كشور را گرفتند به هيچ يك از آنها مانند ايران صدي 60 طلا نداده‌اند و به همين دليل هم پول ايران از تمام پول‌هاي شرق و شايد دنيا پشتوانه آن زيادتر است و اين از بركت وجود دولت شوروي شده است كه از ايران ريال خواستند اگر نمي‌خواستند ما هم مانند ساير كشورهاي شرقي نمي‌توانستيم از انگليس‌ها صدي 60 دلار طلا در جنوب آفريقا بگيريم. اين بود حقيقت قضيه ارز و در جريان اين مذاكرات هم آقاي ابتهاج بوده‌اند به شهادت همان آقاياني كه نام برديم. منطقا اين صحيح خواهد بود زيرا ما كه زور نداشتيم كه حتما از آنها صدي 60 طلا بخواهيم اگر نمي‌دادند چه مي‌كرديم؟
پس رقابت آنها باعث اين معامله شد. حالا اين افتخار است يا نه بنده كه افتخاري نمي‌دانم به دليل همان بياناتي كه جناب آقاي دكتر مصدق در مجلس فرمودند زيرا اگر معامله ارز را آزاد كرده بودند ممكن بود مانند جنگ گذشته ليره به ثلث و ربع 14 تومان تسعير شود.
آقاي جابر انصاري در خاتمه مقاله خودشان نوشته‌اند كه خوب است اينجانب از طرف قرارداد يعني انگليسي‌ها سوال نمايم. اما چون بنده با آن سفارت محترم تاكنون رابطه نداشته‌ام اين كار را به عهده خود ايشان واگذار مي‌نمايم كه بروند بپرسند و از نتيجه نگارنده را مسبوق فرمايند...»
به هر حال ترقي نرخ ارز كه برخلاف مصلحت و صرفه و صلاح كشور بود موجبات نارضايتي شديد مردم و افكار عمومي را فراهم آورد و اگر مملكت در حال اشغال نبود شايد موجب بلوا و انقلابي عظيم مي‌گرديد

دعواي نرخ ارز در كابينه فروغي

محمد علي فروغي
مجادله درباره ارزش ريال نسبت به دلار و پوند و ساير ارزهاي معتبر در ايران سابقه‌اي تاريخي دارد و در همه سال‌هاي پس از 1300 محل منازعه بوده است.


در شرايطي كه رضاشاه از ايران تبعيد شده بود و جنگ دوم جهاني تشديد مي شد، كابينه فروغي در وصفي ناگزير نرخ ريال در برابر پوند را ارزان كرده و اين موجب شد تا كار به استيضاح نخست‌وزير كشيده شود. حسين مكي در كتاب خود تاريخ 20 ساله اين موضوع را با استناد به مشروح صورت مذاكرات مجلس درج كرده كه در چند شماره مي‌خوانيد:
در كابينه سوم فروغي وزير دارايي (دكترمشرف نفيسي) برحسب درخواست متفقين نرخ ارز يعني پوند انگليس را از 8 تومان به 5/13 تومان افزايش داد و به همين نسبت نرخ دلار هم از 14 ريال به 5/32 افزايش يافته و تثبيت شد.
به اين ترتيب متفقين كه بايستي مبالغي ارز براي مخارج قشون خود تبديل به ريال نمايند با افزايش نرخ رسمي حدود نصف مخارج روزانه خويش را از خزانه مملكت ايران تامين مي‌نمودند. همچنين شركت نفت انگليس و ايران هم كه سالانه مبالغي ليره براي مخارج و پرداخت‌هاي خود تبديل به ريال مي‌كرد با افزايش نرخ رسمي ليره در حقيقت قسمت اعظمي از مخارج خود را از كيسه ملت ايران تامين كرد. بنابراين تثبيت نرخ ارز خسارات عظيمي به مملكت ايران وارد آورد.


به دنبال افزايش نرخ ارز زيان‌هاي ديگري هم به خزانه مملكت وارد شد من‌جمله موجب تورم فوق‌العاده گرديد، مثلا كاغذ تحرير كه قبل از افزايش نرخ ارز كيلويي 7 ريال بود به 28 تا 30 ريال افزايش يافت به همين تناسب ساير اجناس داخلي و كالاهاي خارجي هم ترقي سرسام‌آوري نمود و چون با بروز تورم ديگر حقوق مستخدمين دولت تكافوي مخارج آنان را نمي‌كرد دولت مجبور شد به‌عنوان كمك زمان جنگ مبالغي به حقوق مستخدمين دولت اضافه نمايد، لكن به علت آنكه تامين اين همه اضافات در بودجه مملكت پيش‌بيني نشده بود دولت مجبور شد مرتبا از بانك ملي كه سرمايه‌اش فقط 30 ميليون تومان بود وام بگيرد؛ به‌طوري كه در سال 1325 قروض دولت به بانك ملي بالغ بر 500 ميليون تومان گرديد. بانك ملي هم براي تامين هزينه‌هاي دولت مرتبا اسكناس چاپ مي‌كرد و به جريان مي‌گذاشت. طبيعي است وقتي اسكناس به مصرف كار توليدي نرسد و فقط صرف مخارج و حقوق مستخدمين گردد بر ميزان تورم روز به روز افزوده مي‌شود.

علاوه بر اين كه پول قانوني ايران پايه‌اش نقره و طلا است و پشتوانه كافي هم دارد از جواهرات و طلا و ليره و ارزهاي خارجي هيچ مورد نداشت كه كسي قيمتش را تنزل بدهد و در اين موقع كه ما احتياجي هم به ارزهاي خارجي نداريم و صادرات و واردات ما محدود

به موجب قانون واحد و مقياس پول قانوني ايران مصوب 22 اسفند 1310 اجازه انحصاري انتشار اسكناس به بانك ملي ايران داده شده و اسكناس بانك ملي ايران نماينده مسكوك نقره ايران شناخته شده و اعتبار و رواج قانوني براي معاملات دارد و هركس از قبول آن استنكاف نمايد به مجازات‌هايي كه در قانون مجازات عمومي براي عدم قبول پول رايج كشور تعيين گرديده است محكوم خواهد شد. از طرف ديگر در قانون واحد و مقياس پول حدود و تكاليفي براي دولت و بانك عامل دولت به منظور حفظ اعتبار اسكناس معين شده است از قبيل عدم انتشار اسكناس بيش از مبالغ معينه در قانون و داشتن ذخيره طلا و نقره و ارز آزاد براي پشتوانه اسكناس تحت نظارت هيات مخصوص و تبديل اسكناس به ريال نقره و غير و نيز به موجب همان قانون ريال نقره كه اعتبار قانوني دارد و اسكناس بانك ملي ايران نماينده آن محسوب مي‌شود، مسكوكي است كه داراي 14/4 گرم نقره خالص و 86 گرم عيار مي‌باشد و هيات نظارت پشتوانه اسكناس بايد در ضمن گزارش‌هاي خود راجع به وضع حساب پشتوانه اسكناس ميزان طلا و نقره موجود بانك را مطابق ارزش قانوني آنها تسعير نمايد. اين نحوه تسعير تاكنون معمول بوده و موجودي نقره براساس ريال قانوني معيني از قرار هر 14/4 گرم نقره يك ريال تسعير شده است؛ بنابراين مسلم است كه محض حفظ اعتبار اسكناس ايران ارزهاي خارجي هم بايد براساس ارزش قانوني پول ايران تسعير شود؛ يعني نرخ ارز خارجي نسبت به اسكناس ايران بايد براساس ريال ارز قانوني يا اقلا براساس ريال نقره قانوني كه قابل تبديل به اسكناس مي‌باشد تعيين گردد. مثلا در مورد ليره كاغذي انگليس بايد بهاي 14/4 گرم نقره خالص در بازار لندن ملاك تعيين نرخ واقع شود و دولت نبايد ماخذ بالاتري را براي تعيين نرخ ليره به رسميت بشناسد

سارکوزی صحنه گردان و نمایش "رهبر برتر"


مطلب دیگری از امیر پایور، گزارشگر تلویزیون فارسی بی بی سی از کن فرانسه:

دفعه بعد که گروهی از رهبران را روی صفحه تلویزیون می بینید، خوب به حرکاتشان دقت کنید. یکی از تفریحات دقایق فراغت من در سفرهای کاری مثل کن، مطالعه "زبان بدن" رهبران است، البته از نزدیک. این بار سارکوزی نظرم را جلب کرده.

آقای سارکوزی وقتی جلوی دوربین های عکاسان و تلویریونها یه یک رهبر دیگر می رسد، بعد از خوش و بش اولیه، برای اینکه به تمام جهان بگوید او "رهبر برتر" است، انگشت اشاره اش را با زاویه ۴۵ درجه به سوی "رهبر دبگر" نشانه میرود و یک چیزهایی می گوید، مهم نیست چی.


مهم اینست که ترجمه حرکاتش به زبان بدن این باشد که: " به شما گفته بودم و برای آخرین بار می گویم ..." و یا "من به عنوان بزرگتر به شما یادآوری می کنم ..." مهم اینست که بیننده تصور کند آقای سارکوزی دست برتر را دارد. اینجا قانون برتری حاکم است.

این نوع حرکات نه محدود به انگست اشاره است و نه محدود به سارکوزی .

در سناریوی دیگر، وقتی دو رئیس جمهوری (در مورد نخست وزیر ها هم صادق است!) به هم میرسند، باز بعد از خوش و بش، اگر در فضای باز باشند، رهبر برتر به آسمان اشاره می کند. اگر داخل سالن، به سقف. آفتابی یا ابری فرقی ندارد. ماه یا خورشید، فرقی ندارد. لوستر قرن نوزدهم یا لامپی آویزان از یک سیم، فرقی ندارد. مهم اینست که رهبر برتر نشان دهد و رهبر دیگر نگاه کند. اینجا قانون پیروی حاکم است.

حرکت دیگر، "دست روی شانه" است. این تنها حالتی است که تماس فیزیکی برقرار میشود، نه از سر نزاع، بلکه کمی با شفقت. البته مهربانی یک بزرگتر با کوچکتر. رهبر برتر دستش را روی شانه رهبر دبگر می گذارد و در گوش او یک چیزهایی بلغور می کند، مهم نیست چی. مهم اینست که رهبر برتر بگوید و رهبر دیگر گوش کند. اینجا قانون هدایت برقرار است.

نشستهایی مثل گروه بیست، جشنواره برتری جویی رهبران است. بازار مکاره ی بده و بستان این نوع حرکات. رهبر برتر در مرکز ثقل توجه است و در عکسها و جلوی دوربین دارد دیگران را هدایت می کند و راه را به آنها نشان می دهد یا برایشان خط و نشان می کشد و مرز قلمروها را رسم می کند.

وقتی وارد سالنی می شوند که در آن عکس یادگاری گرفته می شود، رهبر برتر هیچ وقت تنها نیست. اول اینکه حتما یکی دو رهبر دبگر دور و برش هستند و دوم، اوست که هدایت می کند و راه را نشان می دهد. دور میز شام یا نهار هم همینطور. وقتی دوربین را دید؛ سریع با یک حرکت انگشت اشاره و بعد با حرکت دست روی شانه، برتری خود را نمایش می دهد. مثل کاراته کاری که در سه حرکت، رقیب را ضربه فنی می کند. هرچه تعداد دوربینها بیشتر، حرکات سریعتر.

نیکولا سارکوزی این بار در نشست گروه بیست در شهر کن فرانسه، شورش را در آورده.

در یک صحنه، شب قبل از شروع رسمی اجلاس؛ آقای سارکوزی و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، یک نشست مطبوعاتی بسیار مهم برگزار کردند. یعد از تقزیبا چهار ساعت بحث و گفتگو بین خودشان و کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین المللی پول و بعد ملاقات با جرج پاپاندرو؛ نخست وزیر یونان، قرار بود تکلیف یونان را قبل از شروع
رسمی اجلاس معلوم کنند.

دیر وقت بود، آخر شب ولی سالن کنفرانس مطبوعاتی گوش تا گوش پر. ردیف دوربینها مثل صف یگان ۳۶ ستونی ارتش سرخ شوروی، آماده رژه. تمام تلویزیونهای مهم جهان یودند. بعد از انتظاری طولانی بالاخره سارکوزی و مرکل با هم وارد صحنه شدند. مرکل پشت تریبون خودش ایستاد ولی سارکوزی قیل از اینکه به سمت تریبون دوم که مال او بود برود، کنار مرکل مکث کرد و ناگهان یه اسلحه کلت خود را بیرون کشید؛ همان انگشت اشاره اش را؛ و آنرا به سمت مرکل بیچاره نشانه رفت.

مرکل چیزی گفت که در زبان بدن ترجمه ش هست " بذار حالا بعدا" سارکوزی از رو نمی رفت. کلتش را راست گرفته بود به صورت مرکل. صدراعظم آلمان هم دست چپش را سپر کرد و با زبان اشاره گفت: "بهت می گم برو پشت تریبونت دیگه؛ حالا بعدا حرف میزنیم!"

دقت کنید که مرکل در این بحبوحه بحران مالی، فعلا نزیکترین شریک سارکوزی است. ولی چرا رئیس جمهوری فرانسه، در نبرد رهبر برتر، حتی به متحدش هم رحم نمی کند؟

اول اینکه آقای سارکوزی ، میزبان اجلاس است و به خود اجازه می دهد از این فرصت نهایت استفاده را بکند. ولی مهمتر اینکه، سارکوزی لازم دارد در این اجلاس یه عنوان مدیر بحران شناخته شود.

اوست که همه چیز را هدایت می کند. اوست که مشکلات را سر و سامان می دهد. اوست که رهبر است.

بانکهای فرانسوی؛ در صورت ورشکستگی یونان، بیش از همه در معرض خطر هستند. انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در پیش است و محبوبیت سارکوزی در حال افول. رهبر بعدی فرانسه، باید مدیر بحران باشد. مرد بحرانهای بزرگ.

فردا صبح، فردای آن نشست مطیوعاتی کذایی با مرکل، در کنفرانس مطبوعاتی دیگری، باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا (یا مثلا رهبر برترین!) در کنار سارکوزی ایستاد و به لشگر خبرنگاران گفت، مدیریت بحران آقای سارکوزی را می ستاید. نیش سارکوزی تا بناگوش باز شد.

البته قبلش اوباما گفته بود که امیدوار است، قیافه نوزاد تازه به دنیا رسیده سارکوزی به مادرش؛ کارلا برونی؛ برود نه نیکو پدرش!

دفعه بعد که گروهی از رهبران را روی صفحه تلویزیون می بینید، خوب به حرکاتشان دقت کنید.

Wednesday, November 2, 2011

استراتژی ۱۰: چگونه معرفی یک محصول گران‌تر فروش محصولات دیگر را افزایش می‌دهد؟

مهرداد فضیلت
نوع استراتژی: گروهی، بازاریابی
در دهه ۶۰ میلادی یک شرکت تولید لوازم آشپزخانه در ایالات متحده با پدیده جالبی روبه‌رو شد. آنها هنگامی ‌که محصول جدید خود را که یک کباب پز بسیار مدرن بود به بازار معرفی کردند، متوجه شدند که فروش محصول قدیمی‌که یک کباب پز ارزان قیمت‌تر بود دو برابر شده است.


تحقیقات زیادی برای یافتن علت این امر انجام شد که منجر به یافتن نکات جالبی در مورد فرآیند‌های تصمیم‌گیری در انسان شد. همانگونه که قبلا توضیح داده شد انسان به دلیل محدودیت‌هایی که در پردازش داده‌های محیطی دارد از روش‌های میانبری برای تحلیل‌های ذهنی استفاده می‌کند. یکی از این روش‌های میانبر لنگرگیری (Anchoring) نام دارد.
انسان در مواقع انتخاب همواره بازه‌هایی را برای تصمیم‌گیری خود در نظر می‌گیرد. بازه‌ای بین حد اقل مورد نیاز و حداکثر قابل دسترس. معیار اصلی برای انتخاب
نه فقط مبلغ قابل پرداخت بلکه فاصله بین سر و ته این بازه است. اعدادی که در سر و ته این بازه وجود دارند معمولا به عنوان لنگر‌ها و تکیه گاه‌های ذهن انسان (Anchors) برای تصمیم گیری مطرح می‌شوند. در مورد استفاده از اصل لنگر‌ها به تفصیل در استراتژی‌های آینده صحبت خواهد شد، ولی در این استراتژی در مورد تاثیر آن بر انتخاب در بازه‌ها صحبت می‌شود.
هنگام انتخاب بین دو سر طیف معمولا اکثر افراد نه سر بالای طیف یعنی بالا‌ترین قیمت را انتخاب می‌کنند نه سر پایین طیف یعنی حداقل نیاز را، بلکه جایی در میانه طیف را انتخاب می‌کنند. علت این امر این است که اکثر افراد، میانه طیف را از نظر ارزش اقتصادی نقطه بهینه تصمیم‌گیری می‌دانند. افراد هنگام برخورد با انتخاب‌های مختلف در ذهن خود یک ارزش اقتصادی برای هر انتخاب ایجاد می‌کنند و به هر کدام از حق انتخاب‌ها یک عدد نسبت می‌دهند. دلیل این امر این است که مقایسه بین اعداد به مراتب ساده‌تر از مقایسه بین ویژگی‌های کیفی است. ارزش اقتصادی که هر فرد در ذهن خود ایجاد می‌کند حاصل تقسیم عددی است که به ویژگی‌های آن نسبت می‌دهد بر قیمت محصول. (قیمت محصول /ارزش کمی ‌ویژگی‌های محصول) = ارزش (Value).
هر چه امکانات و ویژگی‌های محصول بیشتر باشد ارزش (Value) محصول بیشتر می‌شود. از سوی دیگر هرچه قیمت آن بیشتر شود، این ارزش کاهش می‌یابد. مطالعات نشان داده که این نسبت نه یک نسبت خطی بلکه یک نسبت زنگوله‌ای شکل است. در پایین طیف یعنی جایی که حداقل نیاز‌ها برطرف می‌شود، ویژگی‌های محصول به قدری پایین است که ارزش اقتصادی آن را کاهش می‌دهد و برعکس در انتهای بالای طیف قیمت محصول به قدری زیاد است که باز هم ارزش اقتصادی آن کاهش می‌یابد. بنابراين ارزش اقتصادی محصول جایی میانه طیف از همه بیشتر است.
اتفاقی که در اکثر مواقع رخ می‌دهد این است که محصولی که در میانه طیف (کمی ‌متمایل به سمت انتهای بالای طیف) قرار دارد از اقبال بیشتری برای انتخاب شدن برخوردار است. حال معرفی محصول جدید با قیمت بالاتر موجب جابه‌جایی بالای طیف شده به قسمی‌که محصولی که قبلا در بالای طیف قرار داشت و از اقبال کمتری برخوردار بود، با معرفی محصول جدید به میانه طیف منتقل شده و شانس بیشتری برای انتخاب شدن خواهد داشت.
از این استراتژی در موارد بسیاری می‌توان استفاده کرد. به عنوان مثال هنگامی‌که قصد فروش مدل خاصی از کالا‌ها را دارید که حاشیه سود بالاتری برای شرکت دارند، کافی است در جدول مقایسه خود یا هنگام معرفی آن به مشتری یک یا حداکثر دو محصول گران‌تر با ویژگی‌های بالاتر را نیز به وی معرفی کنند. با این کار شانس انتخاب شدن محصول مورد نظر خود را افزایش داده‌اید.
در بسیاری موارد شرکت‌ها هنگام بهینه‌سازی سبد محصولات خود این اشتباه را مرتکب می‌شوند که محصولات رده بالای خود را تنها به این دلیل که کمتر مورد استقبال قرار گرفته‌اند از تولید یا پیشنهادات خود حذف می‌کنند. با این کار، محصولاتی که تا قبل از این در میانه لیست بوده و بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفته‌اند، به بالای لیست منتقل شده و شانس کمتری برای انتخاب شدن خواهند داشت و توجه‌ها به مدل‌های پایین‌تر که معمولا حاشیه سود کمتری نیز برای شرکت دارند جلب می‌شود.
البته نکته‌ای که باید همواره مد نظر قرار داد این است که این استراتژی در مورد اکثریت افراد صدق می‌کند نه در مورد تمام افراد. افرادی هم هستند که تمایل زیادی به دو سر طیف دارند. یک دسته که بنا بر اصل نایابی منابع (Scarcity) که بعدا در مورد آن صحبت خواهیم کرد به سر بالای طیف گرایش دارند و عده‌ای هم به دلیل اصل عرضه و تقاضا به سر پایین طیف تمایل دارند.

Saturday, October 15, 2011

نگاهی دیگر: چوب لای چرخ سیاست خارجی احمدی‌نژاد

آمریکا در عالی‌ترین سطوح دولتی اصرار دارد که مستندات پرونده ترور سفیر عربستان بی‌نقص و روشن است

از صبح روز سه شنبه که ادعای دست داشتن سپاه قدس ایران در نقشه ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا توسط اریک هولدر، دادستان کل آمریکا، مطرح شد گمانه زنی ها زیادی در خصوص ابعاد مختلف این ماجرا در رسانه های دنیا آغاز شده است. ماجرایی که توسط ایران قویا رد شده و نمایشنامه ای مضحک خوانده شد.

یکی از ابعاد مهم این بمب خبری، حساس شدن افکار عمومی بر انگیزه های احتمالی ایران برای طرح و پیشبرد این نقشه و منافعی است که حاکمان ایران در صدد حصول آن از اجرای این برنامه بوده اند.

با توجه به اطلاعات محدودی که مقام های مسئول در آمریکا از نقش ایران در این ماجرا تا این لحظه منتشر کرده اند، تردیدهایی در میزان نقش حاکمیت ایران در این زمینه بروز کرده است.

هرچه هست، آمریکا در عالی‌ترین سطوح دولتی اصرار دارد که مستندات این پرونده بی‌نقص و روشن است و از سوی دیگر ایران نیز تمام‌عیار آن را تکذیب کرده است.

اما در سابقه هر دو طرف مواردی از مدعیات بی اساس دیده می شود که زمانی در سطحی عالی بر آن بی هیچ شک و شبهه ای پافشاری می شده اما بعد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر بی پایه بودن آن ادعاها مشخص شده است. در این باره نیز باید منتظر جزئیات بیشتر از این پرونده ماند.

در هر صورت بر فرض صحت ادعاهای مطرح شده در خصوص نقش سپاه قدس ایران در این برنامه تروریستی، بررسی دو موضوع محوری ضروری به نظر می رسد و به فهم بهتر مسئله کمک می کند.

سوال اول: سطح درگیری حاکمیت ایران با این مسئله

با نگاهی به قانون اساسی، ساختار سازمانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و سپاه و همچنین سابقه و مشی آیت الله خامنه ای می توان دریافت که تنظیم فعالیت ها، سیاستگزاری و فرماندهی این نیروها با عالیترین مقام جمهوری اسلامی است و او بر کلیه فعالیت ها و سیاست های امنیتی و نظامی غلبه و اشراف دارد.

از سوی دیگر مبحث سیاست خارجی نیز از حوزه های مورد علاقه و تحت نفوذ رهبری است. تنظیم سیاست های کلی نظام در زمینه روابط با دیگر کشورها جزء حوزه های مختص به رهبری است. خاصه آن که پای آمریکا در میان باشد.

لذا به طریق اولی می توان گفت مواردی که به صورت توامان تحت تاثیر این دو حوزه است، از رتبه و درجه بالایی از اهمیت نزد رهبری جمهوری اسلامی برخوردار است. به همین سبب است که سپاه قدس، که برای عملیات برون مرزی سپاه راه اندازی شده است، زیر نظر مستقیم رهبری اداره می شود.

"اگر این عملیات، آن چنان که مقام های عالیرتبه آمریکایی تاکید می کنند، توسط عناصری از سپاه قدس ایران پیگیری و طرح شده باشد به دشواری می توان باور کرد که عملی خودسرانه بوده باشد."

در ماجرای اخیر یک مقام آمریکایی ادعا کرده است: "به نظر دولت آمریکا، رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، طرح ترور سفیر عربستان را پیش از اجرا تایید کرده است".

درست است که حاکمیت ایران امروز به آشفتگی بی سابقه ای گرفتار شده است، اما به نظر نمی رسد که این بلبشو به حوزه های حساس این چنینی نیز رسیده باشد. اگر چنین بود، این مسئله باید در مقابل اعتراضات گسترده مردم به چشم می‌آمد.

در هر صورت اگر این عملیات، آن چنان که مقام های عالیرتبه آمریکایی تاکید می کنند، توسط عناصری از سپاه قدس ایران پیگیری و طرح شده باشد به دشواری می توان باور کرد که عملی خودسرانه بوده باشد.

سوال دوم: هدف احتمالی ایران از طرح این عملیات و الزامات آن

مسئله مهم دوم بررسی انگیزه ها و اهداف این عملیات است.

با توجه به مسایل مختلف از جمله وضعیت فعلی امنیت ملی در آمریکا، به نظر نمی رسد که طراحان حاذق این عملیات تروریستی بر نتیجه بخش بودن و به ثمر نشستن تلاش هایشان امیدوار بوده اند.

حساسیت فوق العاده نهادهای امنیتی ایالات متحده در ارتباط با عملیات تروریستی، که پس از حوادث ۱۱ سپتامبر به صورت فزاینده ای تشدید هم شده است، امکان موفقیت این گونه حرکات را در داخل خاک آمریکا بسیار دشوار و حتی غیرممکن کرده است؛ به ویژه در بحبوحه دهمین سالگرد این حادثه که با کشته شدن بن لادن، رهبر القاعده، توسط آمریکا هم همراه شده بود.

"با اطمینان می توان گفت که این عملیات برای به نتیجه رسیدن (کشته شدن سفیر سعودی) طراحی نشده است. به بیان دیگر نتیجه آن، آن چنان که از ظاهر امر برمی‌آید نبوده و سازماندهندگان آن در پی نتایجی دیگری از پس آن بوده اند."

رهبران ایران و فرماندهان سپاه قدس به فراست می دانند وقتی نبردشان با آمریکا در داخل خاک کشور همسایه ای چون عراق با دشواری همراه است، انجام موفقیت آمیز عملیات در خاک آمریکا آن هم به این گستردگی و حساسیت، گره بر باد زدن است.

لذا با اطمینان می توان گفت که این عملیات برای به نتیجه رسیدن (کشته شدن سفیر سعودی) طراحی نشده است. به بیان دیگر نتیجه آن، آن چنان که از ظاهر امر برمی‌آید نبوده و سازماندهندگان آن در پی نتایج دیگری از پس آن بوده اند.

لذا شبهاتی چون میزان اهمیت سفیر عربستان در آمریکا برای ایران در این عملیات، به نتیجه رسیدن عملیات به منزله آغاز نبردی همه جانبه با آمریکا و زیر سوال بودن منافع حاکمیت ایران در این جنگ و... رنگ می بازد.

به نظر می رسد ایران نه به دنبال ایجاد تنشی گسترده و همه جانبه که به دنبال ایجاد تنشی شدید اما کنترل شده با آمریکا و متحدانش بوده است. تنشی که طرف آمریکایی را از هر گونه سازش با ایران در مقطع کنونی دور نگه دارد و روابط ایران و آمریکا را برای مدت قابل اطمینانی به سردی غیرقابل اجتناب بکشاند.

به این ترتیب است که باید سناریو به حدی ناشیانه طراحی شود که حتما در مراحل اولیه و غیرحساس لو برود و در صورت افشای آن، جای چون و چرا و شک و شبهه آن قدر زیاد باشد که طرف مقابل نتواند آن را به نزاعی خطرساز و مشکل آفرین بدل کند.

باید اثر اندکی از رد پای سپاه قدس در آن دیده شود و نه حضور گسترده و همه جانبه آن، که حساسیتی بیش از حد انتظار طراحان برنیانگیزد.

همچنین باید در فراسوی مرزها از افرادی به عنوان عوامل اجرایی عملیات استفاده شود که پس از خنثی شدن آن و احیانا بازداشت آن ها، کمترین فشار را به ایران و متحدانش وارد کند.

علاوه بر این، برای کاستن بیشتر از حساسیت، نباید همچون عملیات گروه القاعده هدف اصلی، مردم یا دولت آمریکا باشند. در این صورت، سفیر عربستان سعودی یا هر کشور دیگری می تواند گزینه مناسبی باشد.


به همین خاطر است که فرد نامربوطی چون ارباب سیر، در پی نخودسیاهی به نام کارتل های مواد مخدر مکزیک فرستاده می شود و تمام عملیات با گوشی تلفن همراه هماهنگ می شود و پیش پرداخت به حسابی بانکی در نیویورک ریخته می شود.

از بازداشت و حتی صدور حکم سنگین برای منصور ارباب سیر هیچ ضربه ای به ایران وارد نمی شود. این گونه است که جنبه های "هالیوودی" داستان هم معنا می یابد.

جنبه های هالیوودی که تعمدا و برای فرار از پذیرش مسئولیت این ماجرا و همچنین کم کردن از سطح تنش در نظر گرفته شده است.

تنش بیشتر با آمریکا با چه هدفی؟

در این زمینه گمانه های مختلفی در خصوص ایجاد اتحاد در اختلاف های روزافزون جبهه خودی ها در داخل در مقابل تهدید خارجی و یا ایجاد جو رعب در فرای مرزها برای کشورهای رقیب جمهوری اسلامی و همچنین اپوزسیون مطرح شده است.

هر چند تمامی این موارد بهره ای از حقیقت دارند، اما به نظر می رسد هدف اصلی همان سردی روابط با آمریکا باشد.

رهبری جمهوری اسلامی حساسیت غیرقابل انکاری بر رابطه با آمریکا دارد که در ۲۰ و اندی سال گذشته به خوبی آن را به نمایش گذاشته است.

هنوز این گفته او در دیدار نیمه خصوصی با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از اذهان پاک نشده که او یکی از علت های اصلی حمایتش از دولت پر نقص محمود احمدی نژاد را خاطر راحتش از سیاست خارجی دولت و نحوه مواجهه دولت با کشورهای دیگر معرفی کرد.

آیت الله خامنه ای تاکید کرده بود: "الان اگر رهبری چیزی بگوید، رییس جمهور می پذیرد و به آن عمل می کند، امروز وقتی رییس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از کشور می رود، من نگرانی ندارم، اما قبلا نگران بودم که مسئولان در خارج از کشور می خواهند چه بگویند؟ الان رییس جمهور با هر کسی در دنیا ملاقات کند و حرف بزند، من از حرف زدن او نگران نیستم، اطلاع هم ندارم، اما نگران نیستم. می دانم که خلاف جهت انقلاب و سیاست کلی نظام، مطلبی گفته نخواهد شد، مطلبی پیش نخواهد رفت، و لو حالا به لحاظ تعارف، دو کلمه هم یک چیزی بگویند، اما کاری پیش نخواهد رفت. این را خاطرم جمع است ".

اما کافی است وقایع رخ داده در طول یک سال گذشته را مروری بکنیم و کنار هم بگذاریم.

منوچهر متکی، وزیر خارجه مورد وثوق رهبری، به طرز خارج از عرفی برکنار می شود، از لا به لای اسناد فاش شده توسط ویکی لیکس، اصرار اسفندیار رحیم مشایی بر حل و فصل پرونده هسته ای درز می کند، شورای ایرانیان خارج از کشور به راه می افتد که افرادی که در لابی بهبود روابط بین ایران و آمریکا فعال هستند در آن حضور چشم گیری دارند، گلایه احمدی نژاد از نامه نگاری رئیس جمهوری ایالات متحده با آیت الله خامنه ای فاش می شود، فعالیت های دولت در مقابله با رهبری شکل جدی و جدیدی به خود می گیرد و از همه مهم تر زمزمه گفتگوی مستقیم با آمریکا در سفر آتی به سازمان ملل توسط رئیس دولت مطرح می شود. امری که احمدی نژاد به صورت جدی و صریح در سفر اخیرش به نیویورک مطرح و پیگیری کرد.

در کنار تمام این مسایل، رهبری مانند زمان دولت اصلاحات، نمی تواند از متحدان نزدیک و گروه فشارش برای گذاشتن چوب لای چرخ دولت استفاده کند و به مقابله با این گونه حرکات برخیزد، چرا که چراغ سبز نشان دادن به این حرکات یعنی سقوط پیش از موعد دولت در آتش خشم و نارضایتی گسترده متحدان رهبری از آن.

پس باید به گونه ای دیگر سد راه دولت شد که در یک سال و اندی باقی مانده حرکت غیرقابل کنترلی نکند و رهبری را مثل گذشته در مقابل عمل انجام شده قرار ندهد، و همان طور که بارها تمایل رهبری از سوی اصولگرایان مطرح شده کج و دار و مریز تا پایان دوره چهار ساله ادامه پیدا کند.

لذا بهترین روش حصول چنین هدفی ایجاد تنش کنترل شده با غرب و دور زدن دولت است.

در همین چند روز گذشته اگر چه آیت الله خامنه ای به صورت تلویحی نسبت به این مسئله موضع گیری کرده است اما از موضع گیری محمود احمدی نژاد و نزدیکانش هنوز خبری در دست نیست.

حتی سفر به بوشهر هم که می توانست مجالی برای موضع گیری او باشد به دلیل معناداری (عدم حضور رهبری در تهران) لغو شد.

"باید دید اثر فشارهای گسترده ای که آمریکا و متحدانش از این پس بر ایران وارد می آورند، کمتر از حمله نظامی خواهد بود یا خیر. فشارهایی که ممکن است به تدریج ایران را به سمت شرایطی مانند سال های آخر زمامداری صدام حسین در عراق، یا شرایط کنونی در کوبا یا کره شمالی سوق دهد."

طراحان این نقشه حتما واکنش های نه چندان تند باراک اوباما را در مواجهه با مسایل بین المللی، نحوه برخورد آمریکا با مسئله لیبی و فشار گسترده اقتصادی در آمریکا که دست دولت را در تصمیمات بزرگ و خطرآفرین بسته است دیده اند و آن ها را در نظر گرفته اند.

آن ها همچنین بر این باور قدیمی هم تکیه کرده اند که در آخرین سال ریاست جمهوری در آمریکا جنگی آغاز نمی شود. ارزیابی هایی که البته چندان هم بیراه نیست.

در حال حاضر که در ابتدای افشای این قضیه قرار داریم، دولت اوباما هنوز تمایلی برای تمرکز بر گزینه نظامی از خود نشان نداده است.

سرانجام

اما باید دید اثر فشارهای گسترده ای که آمریکا و متحدانش از این پس بر ایران وارد می آورند، کمتر از حمله نظامی خواهد بود یا خیر.

فشارهایی که ممکن است به تدریج ایران را به سمت شرایطی مانند سال های آخر زمامداری صدام حسین در عراق، یا شرایط کنونی در کوبا یا کره شمالی سوق دهد.

شرایطی که اگر چه حتی تصورش برای مردم ایران هراسناک است، اما مشخص نیست برای حاکمان ایران هم به همین اندازه نامطلوب باشد.

از آن سو باید دید پاتک محمود احمدی نژاد به این پیش دستی چه خواهد بود. آیا او منزوی خواهد شد و آیت الله خامنه ای به هدفش که کشاندن بی دردسر او تا پایان دوره دوم است می رسد؟

آیا احمدی نژاد با سوق دادن فشارهای خارجی به سمت برخورد نظامی به سمت بر هم زدن صحنه بازی می رود؟ یا نقشی مانند سیدمحمد خاتمی در برخورد با قتل های زنجیره ای بر عهده می گیرد تا در برابر افکار عمومی حساب خود را بیش از پیش از آیت الله خامنه ای جدا کند.

یا از تمام این گزینه ها برای امتیازگیری بیشتر در انتخابات آینده مجلس استفاده می کند؟