Sunday, April 17, 2011

چگونه آلمان چین اروپا شد

برای ساخت یک اره برقی تقریبا به هیچ نوع تکنولوژی ویژه‏ای نیاز نیست. فقط از مقداری فلز و پلاستیک تشکیل شده که با همان پیچ و مهره‏های معمولی به هم وصل شده ‏اند

شرکت‏های خانوادگی و اغلب کوچک که ستون فقرات صنعت آلمان را تشکیل می‏دهند از قدیم بر بخش زمخت صنعت تمرکز داشته‏اند: به جای تمرکز بر تولید تلفن‏های هوشمند یا آی‌پد، بر تولید ماشین‌آلات و لوازم سنگین، برش فلزات همراه با مهندسی بسیار دقیق و با نظم تمرکز داشته‏اند. در سال‌های اخیر شرکت‏های آلمانی با کمک اصلاحات آینده نگرانه دولت این بخش زمخت از صنعت را به شکلی از هنر تبدیل کرده‏اند و جلو افتاده‏ترین و بی‌رقیب‏ترین تولیدات صنعتی در میان اقتصادهای پیشرفته را از آن خود ساخته‏اند.
اثبات این مدعا افزایش عظیم در صادرات آلمان است که رشک جهان پیشرفته را برانگیخته، صادرات آلمان در سال 2010، حدود 5/18 درصد افزایش داشته
حیای آلمان نقش این کشور در اروپا را نیز دگرگون ساخته. کمتر از ده سال پیش آلمان یک اقتصاد عظیم، اما بیمار بود که با نرخ بیکاری بالا و رشد اقتصادی پایین دست و پنجه نرم می‏کرد. در همان زمان همسایه‏های آلمان مانند اسپانیا، انگلستان و ایرلند ستاره‏های دنیای مالی بودند و به آلمان به چشم عموی پیر و فرتوت خود می‏نگریستند که نمی‏توانست عادت‏های از مُد افتاده سوسیالیستی خود را کنار بگذارد و خود را با دنیای مدرن وفق دهد، اما بحران اقتصادی دقیقا عکس این مساله را ثابت کرد. زمانی که اسپانیا، ایرلند و سایر اعضای سابقا بلند پرواز منطقه یورو دچار بحران بدهی شده و قربانی سیاست‏های پرریسک خود شده بودند، یک آلمان پایدار و اصلاح شده تبدیل به قدرتمندترین اقتصاد اروپا شد. بر اساس اطلاعات OEDC، در سال 2010، 60 درصد از رشد تولید ناخالص منطقه یورو به آلمان اختصاص داشته

البته این موتور محرک آلودگی‏های زیان‏باری نیز ایجاد کرده. تولید‌کنندگان آلمان در حالی روی دور تند صادرات قرار گرفته‏اند که بقیه اروپا قابلیت رقابت با آنها را ندارند. حدود 80 درصد از مازاد تجاری آلمان از تجارت با سایر اعضای اتحادیه اروپا حاصل شده. هرچه بیشتر صنعت آلمان به پیش می‏تازد، دیگر کشورهای اروپا بیشتر حس می‏کنند که این پیشرفت آلمان به قیمت متضرر شدن آنها حاصل شده. این مساله اختلاف‏ها و جدایی‏هایی را در اتحادیه اروپا ایجاد کرده، آن هم درست در زمانی که این اتحادیه کمتر از همیشه توانایی تحمل آن را دارد

مدل آلمانی
این مساله بسیار حائز اهمیت است که آن زمان که اسپانیایی‏ها و ایرلندی‏ها و دیگر اروپاییان بدهی ایجاد می‏کردند، بیش از نیاز مسکن می‏ساختند و حقوق‏های بالا پرداخت می‏کردند، آلمانی‏ها سرگرم محکم ساختن پایه‏های اقتصاد خود بودند. شرکت‏های آلمانی هزینه‏های خود را کاهش می‏دادند و در عوض پول خود را در بخش‏های تحقیق و توسعه سرازیر می‏کردند. آنها قوانین کار را کمی ‏آزادتر کردند تا دست شرکت‏ها برای استخدام و اخراج باز‏تر باشد. آلمان تنها اقتصاد مهم اتحادیه اروپا بود که از سال 2005 و بعد از آن هزینه‏های نیروی کار را کاهش داد. آلمان محصولات تولید خود از BMW گرفته تا لوازم بهداشتی «کارچر» را چنان با کیفیت تولید می‏کند که مصرف‌کنندگان حاضرند تنها به خاطر برچسب «Made In Germany» روی کالاها، هزینه‏ای بالاتر پرداخت کنند. این مساله باعث شده که آلمان بتواند با وجود اقتصادهایی مانند چین در رقابت جهانی باقی بماند و حتی از رشد سریع آنها سود ببرد. در ده ماهه اول سال 2010 صادرات آلمان به چین 45 درصد رشد داشته. در حقیقت آلمان در کنار ژاپن تنها کشور مهم صنعتی است که صادرات در اقتصاد آن مهم‏ترین نقش را ایفا می‏کند (این میزان از 33 درصد تولید ناخالص داخلی در سال 2000 به 41 درصد در سال 2009 رسیده). صنعت آلمان شاید پاسخ یکی از مهم‏ترین پرسش‏های اقتصادی کشورهای پیشرفته باشد: چگونه مزیت رقابتی تولیدات خود را در مقابل تولیدات کم هزینه کشورهای در حال توسعه حفظ کنیم؟ به قول برند ونور، مشاور کسب‌و‌کار آلمانی در مونیخ: «مسیری که آلمان پیموده یک نقشه راه خوب برای آمریکا و دیگر کشورها ست»
مدیران و سیاست‌گذاران آلمانی راه‏های خلاقانه‏ای جهت اطمینان از تداوم فعالیت و رشد کارخانه‏ها در دوره رکود اقتصاد جهانی به کار بردند. شرکت‏های آلمانی برعکس آمریکایی‏ها به جای این که دست به تعدیل گسترده نیروی کار بزنند و کارکنان خود را اخراج کنند، در یک برنامه کوتاه مدت با کمک یارانه‏های دولتی توانستند نیروی کار خود را حفظ کنند. در اوج اجرا، این برنامه 4/1 میلیون کارگر را شامل می‏شد. مهندسان در مجتمع مواد شیمیایی BASF در لودویگشهافن، با تلاش فراوان توانستند ماشین‌آلات چند میلیارد دلاری شرکت را طوری تنظیم که کنند که با کم شدن میزان تولید کارخانه به نرمی و آهستگی به کار خود ادامه دهد. در زمستان سال 2008 در یکی از تاسیسات این شرکت که تقاضا برای اتیلن و سایر محصولات شیمیایی آن در کمتر از صد روز از 100 درصد به 14 درصد کاهش یافته بود، نمی‏شد دستگاه‏های بسیار گرم کارخانه را خاموش کرد؛ چرا که لوله‏ها ممکن بود یخ بزند و خرابی‏های بسیار پر هزینه‏ای به بار بیاورد. مهندسین آن بخش تاسیسات را از طریق یک برنامه بازیافت پیچیده فعال نگه داشتند.
به جای اخراج نیروی کار، مدیران به کارگرانی که عملا کاری برای انجام دادن نداشتند وظایف جدید محول کردند. برنهارد نیک، یکی از مدیران BASF معتقد است اقدامات انجام شده در طول رکود باعث شد که شرکت بتواند دوره بازیابی را سریع‏تر و بهتر طی کند.
«مساله تنها همدلی و احساس یکی بودن در میان کارکنان نبود، حتی معمولی‏ترین کارگران شرکت هم آنچنان مهارت بالایی در کارشان داشتند که کنار گذاشتن آنها در دوره رکود آسان نبود. با اخراج آنها ما افراد با مهارت بالایی را از دست می‏دادیم که در موقع احیای دوباره کارخانه مشکلات بزرگی ایجاد می‏کرد.»

مدیریت بحران
موفقیت‏های آلمان سایر اروپایی‏ها را تشویق کرده تا به کپی‌برداری از اقدامات دولت برلین بپردازند. نیکولا سارکوزی ريیس‌جمهور فرانسه با وجود اعتراضات گسترده سن بازنشستگی را 2 سال بالا برد؛ کاری که آلمان در سال 2007 انجام داده بود. در ژوئن نخست‌وزیر اسپانیا خوزه لوئیس رودریگوئز زاپارتو، اصلاح قانون کار را از پارلمان گذر داد تا مانند آلمان بتواند بیکاری بالای کشور خود را کاهش دهد، اما رسیدن به آلمان کار ساده‏ای نیست. چون آلمان و کشورهای همسایه همگی از یک واحد پولی یعنی یورو استفاده می‏کنند، اقتصادهای ضعیف‏تر ناحیه نمی‏توانند از ساده‏ترین راه به دست آوردن دوباره امکان رقابت یعنی کاهش ارزش واحد پول خود (کاری که آمریکا برای کاهش کسری تراز تجاری خود با چین انجام می‏دهد) استفاده کنند و در عوض بايد حقوق و هزینه‏ها را پایین بیاورند.
رفتار آلمان در قبال کشورهای حوزه یورو (که می‏گوید ضعیف‏ها باید خود را قوی کنند)، در پاسخ آلمان به بحران بدهی اروپا نمود پیدا کرده. برلین که به نوعی حق وتوی غیررسمی بر تصمیمات اتحادیه اروپا دارد، شرکای به خاک افتاده خود را ملزم به اجرای برنامه‏های بسیار سخت جهت ایجاد اعتماد دوباره در سرمایه‏گذاران کرده و در عوض از اقدامات نجات مالی مشترک توسط اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول حمایت کرده، اما کاهش بودجه‏ها و اقدامات ریاضتی که همراه با طرح نجات مالی اجرا شد، باعث برانگیخته شدن بیش از پیش سایر اروپایی‏ها علیه آلمان شد. خوزه ایگناسیو توربلانکا، سرپرست دفتر ارتباطات خارجه شورای اروپا در مادرید می‏گوید: «آلمانی‏ها ما را به عنوان باری اضافه بر دوش خود می‏بینند، آنها ترجیح می‏دهند که به مشکلات خودشان بپردازند و بگذارند سیستم خود به خود بهبود یابد.»
بسیاری اقتصاددانان بر این باورند كه حل بحران بدهی فقط با تزریق پول به دولت‏هایي که با استقراض امور خود را می‏گذرانند حل نمی‏شود، بلکه به یک اتحاد اقتصادی محکم نیز نیاز است، اما صدر اعظم آلمان آنگلا مرکل دائما در برابر پیشنهادهایی که موجب فداکاری بیشتر آلمان در قبال اتحادیه اروپا می‏شود (مانند طرح اوراق قرضه مشترک اتحادیه اروپا) مقاومت کرده و آنها را رد می‏کند. مرکل مجبور است طبق خواسته رای‌دهندگان آلمانی عمل کند و آنها نیز تمایلی ندارند که مالیاتشان صرف ولخرجی‏های همسایگانشان شود، اما برخی از اعضا معتقدند مرکل با این کار، خودخواهانه منافع انتخاباتی خود را بر منفعت اتحادیه اروپا ترجیح می‏دهد. ژان کلود ژانکر، نخست‌وزیر لوکزامبورگ اخیرا آلمان را متهم کرده بود که «غیر اروپایی» رفتار می‏کند.
نیاز به ایجاد توازن
چنین انتقادهای گزنده‏ای آلمانی‏ها را آزرده کرده. کامپتر می‏گوید: «ما یورو را نه فقط یک ابزار اقتصادی که وسیله‏ای برای حفظ صلح و آزادی می‏دانیم، ما هر کاری برای پایداری آن انجام می‏دهیم.»
اما آلمان باید کارهای بیشتری انجام دهد. راه‌حل مشکل آلمان برای اقتصاد جهان مشابه راه‌حلی است که برای مشکلاتی که چین ایجاد کرده ارائه می‏شود: هر دو کشور بايد دست به تنظیمات و توازن دوباره بزنند و منبعی جدید برای رشد داخلی خود بیابند که اقتصاد جهانی را دچار انحراف و مشکل نکند. در مورد آلمان این یعنی که بايد وضعیت رفاهی نیروی کار خود را بهبود ببخشد. لوکا راجکوویچ کارگر 49 ساله‌ای که 25 سال از عمر خود را در خط مونتاژ لوازم برقی زیمنس در برلین گذرانده خوب می‏داند که وضعیت حقوقی‌اش ممکن است تا اندازه حقوق کارگرانی که در چین کار می‏کنند کاهش یابد. چرا که او و همکارانش پذیرفته‏اند که در ازای تضمین حفظ شغل خود، افزایش حقوق کمی ‏داشته باشند. اواخر سال او که مسوولیت دو فرزندش را نیز بر عهده دارد، خریدهای آخر سال را به تاخیر می‏اندازد تا حراجی‏ها آغاز شوند. «ترجیح می‏دهم حقوقم کمتر افزایش یابد، اما در عوض دو سال دیگر بیکار نشوم.»
تمام افراد طبقه متوسط آلمان چنین انتخابی کرده‏اند و نتیجه این شده که این قشر از جامعه آلمان به اندازه‏ای که باید از رشد عظیم صادرات این کشور منتفع نمی‏شوند. مارکوس گرابکا، یکی از محققین سازمان تحقیقات اقتصادی آلمان در برلین تخمین می‏زند که درآمد قشر متوسط آلمان در یک دهه گذشته افزایش نداشته. حدود یک پنجم نیروی کار، گرفتار شغل‏های ناامن و با حقوق پایین هستند و اغلب حقوق ناامید‌کننده ماهیانه 550 دلار دریافت می‏کنند. بسیاری از عواملی که ماشین اقتصاد آلمان را تغذیه می‏کنند (مانند نیروی کار ارزان)، همزمان باعث فشار بر وضعیت رفاهی قشر متوسط این کشور می‏شوند. شاید راه‌حل در آزادسازی قوانین سختگیرانه‏ای که بر بخش‏های معطوف به امور داخلی اعمال شده‏اند باشد.به ویژه بخش‏های خدماتی مانند آموزش یا خرده‌فروشی که نسبت به صنعت و تولید کم‌بازده‏ترند. آزادسازی این بخش‏ها باعث ایجاد شغل‏های بیشتر با حقوق بالاتر می‏شود که قدرت خرید آلمانی‏ها را نیز بالا می‏برد. بارت فن آرک، اقتصاددان می‏گوید: «صادرات شاید غازی باشد که تخم‏های طلا می‏گذارد، اما برای اینکه تمام اقتصاد بهتر عمل کند فقط صادرات کافی نیست.»
برلین به خوبی از این حقیقت آگاه است. کامپتر می‏گوید: «ما آموخته‏ایم که اصلاحات یک فرآیند ده ساله نیست بلکه یک چالش همیشگی است.» یک آلمان متعادل و متوازن‏تر (مانند یک چین متوازن‏تر) باعث حداقل شدن ضررهای این کشور و بیشینه شدن اثرات مثبت آن بر جهان می‏شود. برای مثال در آن حالت آمریکا می‏تواند تولیدات بیشتری به شرکت‏ها و مصرف‌کنندگان آلمانی بفروشد، اما برای اینکه معجزه اقتصادی آلمان در امان باشد روحیه اصلاحی بايد بر خارج از مرزهای این کشور نیز اثر بگذارد. در یک اروپای یکپارچه، آلمان در کنار همسایگانش و نه بدون آنها می‏تواند به بقای خود ادامه دهد. این یعنی آلمان بايد اصلاحات در اروپا و مسوولیت خود در قبال آن را بپذیرد. آلمان قدرتمند امروز این فرصت را دارد که رهبر اروپا برای خروج از بحران باشد به شرطی که دولتمردان آلمان بخواهند از این موقعیت استفاده کنند. توربلانکا می‏گوید: «آنها می‏توانند آینده‏ای خوب را برای همه رقم بزنند، اما انگار نمی‏خواهند چنین کاری کنند»، اگر این نظر رهبران آلمان عوض شود هم آلمان سود می‏برد، هم اروپا و هم همه جهان.



No comments: